Image may be NSFW.
Clik here to view.
سلام . من اومدم. Image may be NSFW.
Clik here to view.
چه قد بازدید و کامنتا کم شدن
حتما به خاطر اینه که یک شنبه گذاشتم و
سایت دچار مشکل شده.
امیدوارم خوشتون بیادImage may be NSFW.
Clik here to view.
خیلی ممنونم از کسایی که کامنت می ذارن و ساپورت می کنن. Image may be NSFW.
Clik here to view.
راستی چون خیلیا گفتن هفته ای دوبار بذارم سرعتم رو بیشتر کردم. بعد از این که قسمت هشتم رو گذاشتم هفته ای دوبار می ذارم.
کامنت بذارید.
حواستون باشه قسمت پنج رو جا نندازید. من هفته ی پیش به جای شنبه یک شنبه آپ کردم.
* کپی برداری کاملا ممنوع *
خب بریم ادامه…..
“After 48 hours only one boy should be alive at this house”
“بعد از چهل و هشت ساعت باید تنها یک پسر توی این خونه زنده بمونه. “
نویسنده ی اصلی ~> Original fanfiction written by 辛辛息息
ترجمه ی انگلیسی ~> Translated in English by heecups, flyingbacons and wasabilxx
ترجمه ی فارسی ~> Persian translation by lady_D.orsa
قسمت ششم:
بعد از ظهر روز بعد، صدای آروم شیشه و بطری منو از خواب بیدار کرد. همه از ترس و خستگی تکونی خوردند اما به هر حال هیچ کس نمی تونست با خستگی خودش مقابله کنه.
سهون غلتی زد و زیر لب گفت:”چی کار دارن می کنن؟” ابرو هامو تکونی دادم چشمام رو بستم”شاید کسی داره میاد تا نجاتمون بده. بیرون پلیس اومده.” کیونگسو گفت:”این خیلی خوبه اما ….. اما فکر نمی کنین یکم خیلی دیر اومدن؟” بکهیون چشماش رو مالید و بلند شد. به در نگاه کرد.”میرم بیرون تا ببینم.” موقعی که بلند شد با خستگیم مقابله کردم و سعی کردم از جام بلند شم. تلو تلو دنبالش رفتم”منم باهات میام.”
ناامید شدیم. پلیس جایی نبود تا پیدا بشه اما چانیول و لوهان داشتن چند تا جام رو روی میز چایی می ذاشتند. تاعو و جونگین رو مبل نشسته بودند و هر کدومشون سه تا بطری ودکا و مشروب نگه داشته بودند. صداشون رو بلند تر کردند” ما خیلی تشنمون بود و چند تا بطری الکل پیدا کردیم. بیاین با هم بنوشیمشون.” یه عقرب مشکی روی شیشه ی میز تو طول شب کشیده شده بود. همون موقع که دیدمش قلبم ایستاد. بکهیون گفت:” کی اینو کشیده؟” چانیول گفت:” من. شما خیلی دیر اومدین و من حوصلم سر رفت به خاطر همین یکم نقاشی کردم.”بکهیون به سمت چانیول رفت و یکم هلش داد”خیلی دلت برای کریس تنگ شده بود؟” چشماش رو مالید و برگشت سمت اتاق خواب در زد و بلند گفت:”بیدار شید! ما داریم الکل می خوریم!” به عقرب کشیده شده رو میز خیره شدم. قلبم تند تند می زد.به طور غیر مبهمی یه چیزی یادم اومد اما مثل یه رویا بود.
تقریبا بعد از دو دقیقه سهون گیج از اتاق خواب بیرون اومد.”چی؟ الکل؟….” با تعجب به ردیف جام هایی که به ترتیب رو میز چیده شده بودند نگاه کرد.”توی کل این ویلا هیچ جایی آب نیست، اما تو طبقه ی دوم تعداد کمی بطری الکل بود…” چانیول یه بطری ودکا رو باز کرد و به ترتیب تو جام ها ریخت.”با این که این خیلی برای معده خوب نیست،اما…. مطمئنا در مقایسه با مردن از تشنگی بهتره.”به من و سهون نگاه کرد و بهمون اشاره کرد تا بخوریم.
تاعو جلو اومد و مثل لوهان و جونگین نزدیک ترین لیوان به لبه ی میز رو برداشت و خورد. لوهان یه لیوان رو گرفت ، به سمت من کشیدش و به من نگاه کرد. سهون می خواست لیوان رو برداره و درست وقتی که دستش بهش رسید چانیول گرفتش و خوردش، باید لیوان پشتیش رو می خورد. شکمش رو مالید و لیوانی که گرفته بود رو جای اولش برگردوند”اه~جدی جدی …” همین طور که به سمت دستشویی می رفت ادامه داد:”اول باید از این مشکل شخصی خلاص بشم”
“اه.. کیونگسو و ییشینگ هنوز بیدار نشدن.”بکهیون به سمت میز اومد و همون موقع چانیول از دستشویی اومد بیرون. برای یه لحظه چشم تو چشم شدند. بکهیون برای چند لحظه مردد بود اما یه لیوان برداشت و خورد. چانیول سریع لیوان پشتی رو برداشت و خورد اما لیوانی نبود که قبلا از سهون گرفته بود. جونگین بلند داد زد” کیونگسو….بیدار شو!” اما لوهان آروم به سمت اتاقمون رفت و ییشینگ رو بلند کرد.
فقط دو تا لیوان رو میز چایی مونده بود. ییشینگ همین طور ه به سمت میز میومد چشماش رو مالوند. تاعو ناگهان یکی از لیوانا رو بالا برد و دادش به ییشینگ. کیونگسو چند دقیقه بعد رسید و باید آخرین لیوانی که توش الکل بود رو می خورد.
دیدم قیافه و رفتارای چانیول و کای یه ذره عجیب و غریبه و این رفتارا تغییری پیدا نکرد اما به جاش وقتی کیونگسو آخرین لیوان الکل رو خورد بیشتر شد. این رفتارای عجیب و مشکوک مخصوصا تو چانیول معلوم شد که با رنگ پریده آروم به سمت کیونگسو می رفت ، نگران و دلواپس هر حرکتش بود و حتی می خواست مجبورش کنه تا بشینه.
این رفتارای عجیب سریع توجیح شدند، کیونگسو روی مبل به خودش پیچید، قفسه ی سینش رو محکم گرفته بود و باحالت درد غیر عادی و زیادی که توی صورتش معلوم بود تند تند نفس نفس می زد.
به نظر می رسید چانیول دست و پاشو گم کرده. کنار مبل دو زانو نشست و با دستاش عرق کیونگسو رو پاک می کرد. جونگین سعی می کرد بلندش کنه و تکرار می کرد:”بالاش بیار، بالاش بیار.” چانیول رو از کنار مبل کنار کشیدم”چی شده؟” ” احساس ناراحتی تو قلبم می کنم….نمی تونم نفس بکشم…” کیونگسو محکم دستش رو روی قفسه ی سینش فشار داد. نفس هاش هی سریع تر و بیشتر می شد. شنیدم که ییشینگ از سهون پرسید :”به الکل حساسیت داره؟” “نه، ما با هم قبلا می خوردیم ، میزان قدرت تحملش نسبت به الکل خوبه.” سهون مضطرب شد و وحشت زده به کسایی که اونجا بودن نگاه می کرد. “تحمل کن…تسلیم نشو….” چانیول همین طور که کیونگسو رو تو بغلش نگه داشته بود بغض کرد.”متاسفم….متاسفم….”
حرکت کسی که توی آغوشش بود به تدریج کمتر شد تا این که چند دقیقه بعد کاملا بی حرکت شد. چانیول مستقیما به کسی که در آغوش گرفته بودش خیره شد و جرات نداشت چک کنه که هنوز نفس می کشه یا نه.تاعو آروم دستش رو به بینیش نردیک کرد تا ببینه آثاری از نفس کشیدن هست یا نه. به چانیول نگاه کرد” اون مرده.” توی اون چند لحظه سکوت شاید فکرای مختلفی از توی سر همه می گذشت. از چانیول پرسیدم:”توی الکل چی ریختی؟” چانیول به حرفم توجهی نکرد و بدون این که چیزی بگه کیونگسو رو توی بغلش نگه داشت. انگار هنوز از افکارش سر در نیورده بود. جونگین به تدریج هوشیار شد ، جلوی تاعو ایستاد ، سرش رو بالا برد و آروم گفت:”تو تقلب کردی.” در عین تعجب تاعو از خودش دفاعی نکرد ، دستش رو توی جیبش برد و به طرف دیگه ای نگاه کرد. جونگین گفت:” اگر این مسابقه قراره ای جوری بازی بشه حرف زدن راجع به عدل و انصاف بیهودس. مگه نه، پاندا؟” اینو گفت و تاعو رو هل داد. تاعو لبش رو گاز گرفت و درواقع جواب متقابلی نداد همین طور که سعی می کرد با نرمال رفتار کردن مقابله کنه.
“یه پاندا به بقیه فقط به پاندای دیگه اجازه ی زنده موندن رو میده برخلاف پنگوئن هایی که بهش اعتماد می کنن.” جونگین بلند خندید. سهون گفت:” این مزخرفه. کی بود که اول با تقلب بازی کرد؟ اگر این یه تصمیم اختیاری بود ، سهون کسی بود که الآن اینجا خوابیده و مرده بود.”
من نگاهشون می کردم و از نمایششون لذت می بردم.
سهون بدون این که چیزی بگه سرش رو پایین انداخت و به لیوان مشروبش که نیمه پر بود نگاه کرد.چشمام رو بستم وناگهان احساس کسل بودن و حالت تهوع کردم. می تونست عوارض جانبی خوردن الکل با معده ی خالی باشه. عقرب ساکت و بی حرکت روی میز چایی آروم دم سمیش رو تکون داد.
یادم نمیاد با جنازه ی کیونگسو چی کار کردند و نمی تونم بحث و جدالی که با هم داشتند رو به خاطر بیارم.فقط یادم میاد ییشینگ جلوی دیدم تکیه داده بود و آروم آه می کشید و افسوس می خورد. گفت:”شاید ته دم عقرب سمی بوده.” گفتم:”نمی دونم.”
دوباره بهم نگاهی انداخت. رفت جلو و جام خودش رو کنار دم عقرب گذاشت و آروم لیوان رو چر خوند.چه همکاری عالیی.چه علامت گذاری خوبی.
سهون به جایی آروم تکیه داد. هنوز لیوانش رو پایین نذاشته بود. گفت:”اونا می خوان کی رو بکشن؟”
سوال خوبی بود که پرسید. شاید حتی خود اونا هم هنوز جواب خوبی باهم نداشتند. وقتی صدای شکستن چیزی از بالای پله ها رو شنیدم از افکار خودم بیرون اومدم.
“من فقط گفتم که همه ی عوارض این قرص های بیماری قلبی رو نمی دونم.”صدای لوهان بود. صدای چانیول اومد”کل جعبه ی قرص بود. این عوارض مورد انتظار بود.” تاعو به چینی گفت:”لعنتی، طوری حرف می زنی که انگار از اول موافق نبودی…” صدای جونگین همراه با صدای هل داده شدن میز اومد”چی داری میگی!کره ای حرف بزن!”تاعو بلند گفت:”دارم میگم همه از اول موافق بودن! الآن این هیاهو و ایراد گرفتنا برای چیه؟” صدای کلفت چانیول اومد:”من با دو تا قرص موافقت کردم! نه کل جعبه!” ادامه داد:”چیزی که من باهاش موافقت کردم این بود که بیهوششون کنیم تا نتونن بهمون حمله کنن….” چیزی که می خواست بگه با صدای دعوا های شدید تاعو و جونگین قطع شد.
بعدش صدای افتادن چیزای سنگین روی زمین اومد. من از چند تا پله بالا رفتم و دیدم جونگین رو به روی دیوار گلوی لوهان رو گرفته .
“یادت باشه تو کسی هستی که دو کیونگسو و کیم جونگین رو کشتی.”صورت جونگین قرمز شد و صورت لوهان رو تکون داد. پلکای لوهان اومد پایین همین طور که داشت به زمین نگاه می کرد. “چی داری میگی؟” صدای تاعو پیچید و جونگین رو با یه حرکت از پشت هل داد و جونگین خورد زمین.”مرگ کیم جونمیون چه ربطی به لوهان داشت؟!” جونگین بلند شد و با صدای گریونی سر تاعو داد زد:” جونمیون فقط به اون گفت! فقط به اون گفت!” “کافیه.” لوهان حرفاشونو قطع کرد و یقه ی خودشو درست کرد. “باید یه نفر می مرد.”
برای چند ثانیه سکوت اونجا رو فرا گرفت. پارک چانیول همین طور که به لوهان نگاه می کرد چشماش رو باریک کرد”آره. تو شاید مردن ما رو به ترتیب مرتب کردی. من کی قراره بمیرم؟”
لوهان گفت:”تو منو دست بالا گرفتی. اما اگر این طوری ادامه بدی ، فکر کنم که ممکنه تو قبل از من بمیری.”