Image may be NSFW.
Clik here to view.
آنیآســئو فنفرنـــدزان! Image may be NSFW.
Clik here to view.
چطــورین؟خوبیــن؟
ایــن نیز ز فصــــل شیشم فیکـه: Image may be NSFW.
Clik here to view.
“به لوهان بدعنـــق و بی رحم یاد بده یکیـ رو دوست داشته باشه! Image may be NSFW.
Clik here to view. “
ادامـــهImage may be NSFW.
Clik here to view. Image may be NSFW.
Clik here to view.
امــــروز ســاعت نه اومــدم!
چــــــون مامانم و مهمــونا بیســـــــــــــــــــــــت کیلــــــــو Image may be NSFW.
Clik here to view.
بیســـــــــــــت
کیلــــــــــــو
سبزی خریدن که تمیز کننImage may be NSFW.
Clik here to view.
و منم سعیمو میکنم تا فرار کنم،ولی به هر حــال
گفتــم زود بزارم،چون ممکنه تا دوروز دیگه نزارم!!!
بریـــمImage may be NSFW.
Clik here to view.
*کپی در هر شرایطی ممنــوعه و این ترجمه فقط متعلق به این سایته*
“I’m Supposed to Teach Him How To Fall In Love With someone,
But Why Do It Feels Like He’s The One Who’s Theaching me To Fall For Him Instead?”
“من قراره کسی باشم که به لوهان بدعنق یاد بده تا یاد بگیره یکی رو دوست داشته باشه،
ولی چرا احساس میکنم اون کسیه که داره به من یاد میده که با تمام وجودم دوستش داشته باشم؟”
لازمــه بگم:“کــامنت پلیز؟”
و لازمه از کســـانی نشکر کنم که میخونن،منتها نظر نمیدن؟؟؟
اصن میبینی پنج شیش نفر تو اینستا میان میگن آجی امشب آپ نمیکنی؟ Image may be NSFW.
Clik here to view.
یه نظرم بدین دیگه،حالا که انقـــد دوسدارین من آپ کنمImage may be NSFW.
Clik here to view. Image may be NSFW.
Clik here to view. Image may be NSFW.
Clik here to view.
Image may be NSFW.
Clik here to view. Image may be NSFW.
Clik here to view.Image may be NSFW.
Clik here to view.
Image may be NSFW.
Clik here to view.
Writer Of Original Ver Of This Fic: Koreangirl26 : نویسنده اصلی این فن فیکـ
Persian translation by:
لینکـ این قسمـت~>کلیکـ<~Link OfThis Chapter
____________________________________________
درس شیشم:یه نامه ی دیگــه
_____سویونگ_____
وقتی هوا تاریک شد،تصمیم گرفتم یه نامه ی دیگه برای لوهان بنویسم.بعد از گیر آوردن یه کاغذو خودکار،پریدم رو تختم.یه نگاهم به سوهیون انداختم،خدا رو شکر ،داشت تو مسئله های ریاضیش دستو پا میزد!
یه لبخنــد شیطونی اومد رو لبام،الان،دیگه هیشکی نمیتونست تو نقشه هام دخالت کنه.
بعدش،بدون یه لحظه مکث،شروع کردم به نوشتن نامه ی دومم برای لوهان،ولی هنوز به وسط نامه ام نرسیده بودم که یهویی صدای سوهیونو شنیدم.
“سویونگــ،لطفا کمکم کن اینو حــل کنم…”
سوهیون اینو گفتو خودشو پرت کرد رو تخت من در حالی که من از همه جا بی خبر ژست دفاعی گرفته بودم.
چون از حرکت و حرف زدن یهوییش هنوز تو شوک بودم،زود کاغذ نامه رو به سینه ام چسبوندم و شوکزده، جیغ کشیدم:
“یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــآ
سوهیـــــــــــوووووووووووووووون،
منو اینطوری.سوپرایز.نکن!دیگه هیچــــوقت.منـــو.اینطــــــــــــــــــــــوری.نترسوننننننن
دیگه.هیچوقت.اینطـــــــــــــــوری.یه.حمله قلبـــــــــــــــــی.بهم.نده!”
دیدم که گیــج شد:”هـــان؟؟او…ببخشید…نمیخاستم بترسونمت.”
یه نفس آروم کشیدم:”خب،حالا چی میخواستی؟”و بعد از چندتا نفس عمیق،کاریو که داشتم قبلن میکردم دوباره شروع کردم.
“اممم،این مسئله جوابش خیلی سختــه،من فقـــط میخام…میدونی دیگه…فکر کردم شاید تو بتونی کمکم کنی؟”
بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم:”متاسفم سوهیون ،ولی منم سرم شلوغه.”چشمام هنوز رو نامه ای که داشتم مینوشتم زوم شده بودن.
“راستی اون کــاغذه چیه ؟؟”
حس کردم که سوهیون داره تمام تلاششو میکنه تا به اطلاعات محرمانه ی توی اون کاغذ نگاه کنه،واسه همون تندی کاغذو پشتم قایم کردم:
“یاا،من بهت گفتم که سرم شلوغه و نمیتونم کمکت کنم،خب سوهیون میشه لطفا از دخالت کردن تو کارم دست برداری؟”
“ایش!باشه باشه!حالا هر چی.”
بلاخره سوهیون از تختم افتاد پایین و رفت سراغ میز مطالعه اش.
یه نفس آروم از سر آرامش کشیدم و مث سوهیون مشغول کارم شدم.نکته ی خوبش این بود که نامه رو خیلی زود تمومش کردم.
از همه چی که بگذریم،بلاخره من یه دوستی به اسم سوهیون دارم که عاشق اینه که مزاحمم بشه.
“سویونگــ،کارت تموم شده؟”
و درحالی که من با یه استایل جدی و با همه ی تمرکزم مشغول کارم بودم و تقریبا تمومش کرده بودم،یهو سوهیون دوباره جلوم ظاهر شد و من از شوک زدگی شدیدم کاغذو انداخم پایین و کاغذ روی زمین تو فاصله ی بین منو سوهیون افتاد.سوهیون خم شد تا برش داره،ولی من زودی اونو از دستش قاپیدم.
دوباره برای دومین بار،دیدم که گیج پرسید:”خدایا!سویونگـ،واقعا تو چت شده؟”
“امم،نــ..ــه..نه!خب،دوباره چی میخوای؟”
با چشمش به کاغذی که سرش جنگ جهانی شروع کرده بودم اشاره کرد:”داشتم ازت میپرسیدم هنوز کارت با اون تموم نشده؟”
“چطور مگه؟هنوز کمک میخای؟”
سرشو تکون داد:”نچ.فقط دارم ازت میپرسم میتونم چراغو خاموش کنم یا نه؟”
“اوه،باشه،چراغو خاموش کن،من کارم تموم شده.”
قبل ازینکه چراغارو خاموش کنه گفت:”حلـــه!”
“شب بخیر سویونگ”
اینا آخرین کلمه هایی بودن که قبل ازینکه همه جا تاریک بشه از سوهیون شنیدم.
“شب بخیر”
همینجوری که داشتم جواب میدادم کاغذو گذاشتم تو کیفم و رو تختم ولو شدم.خیلی زود خوابم برد.
……
____لوهان____
تقریبا یه ساعت بود که رو تختم دراز کشیده بودم.خیلی سعی کردم بخوابم،ولی نمیتونستم.در عین حال نمیتونستم چشمامو از اون یه تکه کاغذی که تو قفسه ام بود هم بردارم.تا الان داشتم فکر میکردم که کی اینو فرستاده.واقعا گیج شده بودم.
معلم خصوصی عشق؟تو واقعن کی هستی؟تو کی هستی که داره منو از کنجکاوی دق میده؟تو چجوری انقد با اطمینان میگی که من هیچ تجربه ای تو عاشق شدن ندارم؟
هیچکس واقعیـــتو نمیدونه…
یه آه بلند کشیدم.
و چرا میخای به من کمک کنی؟چجوری میخای بهم کمک کنی در حالی که حتی اسمتم نمیدونم؟
به خاطر اونهمه سوالی که تو مغزم میچرخیدن دیوونه شدم و ایندفعه با صدای بلند داد زدم:
“اهههههههههههههه!من گیج شدم!”
“هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی لوهــــان،فک کردی چون به خودت میگی فرشته ی بهشتی،میتونی نصفه شبی کل خوابگاهو بیدار کنی؟،چرا نصفه شبی،تو یه اتاق دونفره،اونم وقتی من خوابم، داد میزنی؟اگه نمیخای بخوابی،یکی تو ایــن اتاق هس که تصمیم داره بخابه.اگه میتونی شــات آپ شو.”
کریس بود که حرف زد.به هر حال اون تنها هم اتاقی من بود.
بهش نگاه کردمو چشامو براش چرخوندم:”حالا هر چی!”
واسم شکلک در آورد .پشتشو کرد بهم و پتوشو کشید رو سرش.
تصمیم گرفتم نادیده اش بگیرم.برای آخرین بار یه نگاه به کاغذی که دستم بود انداختمو بعدش گذاشتمش توی کشوی میز بغلیم.
همه ی تلاشمو کردم تا خوابم ببره،این واسه خودم بود…و البته واسه کریس،از همه چی که بگذریم،من کریسو دوس دارم.
……
____سویونگ____
وقتی اشعه های خورشید خوردن به صورتم،چشمام باز شد.بازوهامو کش دادم و یه آهــ بلند کشیدم.آروم آروم از تختم پاشدم.
بعد خودمو برای مدرسه آماده کردم.امروز به هیچ عنوان نباید دیر میرسیدم.زمانبندی خوب یه شرط موفق شدنه!
منو سه تا دوستم با هم از خوابگاه بیرون رفتیم،اما وسط راه از هم جدا شدیم.من و یونا با هم رفتیم سمت کلاسمون و برای دومین بار،بهش گفتم که میرم و زود میام.به هر حال راه دیگه ای نداشتم.من نمیخواستم کسی از نقشه ام سر دربیاره،مخصوصا سه تا دوستم.نکته ی خوبش این بود که یونا آدم با درکیه،و بدون سوال و جواب، رفت سمت کلاسمون.
وقتی یونا و بقیه ی دانشجوها رفتن کلاساشون،زود کاریو کردم که باید میکردم.با حواس جمعی تمام کاغذ دومو تو قفسه ی لوهان انداختم.
دوباره چشمامو چرخوندم تا مطمئن شم که کسی اون دوروبرا نیس،وقتی که مطمئن شدم،به سمت کلاس اولم راه افتادم.
…….
____لوهان____
چند ساعت تو اوج بیمصرفی گذشت.بلاخره وقت ناهار!خب،این خبر خوبی برای منه.کلاس عین همیشه واقعا حوصله مو سرمیبره.
مثل همیشه،بقیه ی اعضا بیرون کلاس منتظر من واستاده بودن و بعد هممون به سمت قفسه هامون راه افتادیم.
همین که در قفسه امو باز کردم،یه نامه ی دیگه ازم استقبال کرد.
یه نامه ی دیگه؟
به اون نامه اخم کردم.آروم،پاکت نامه رو از قفسه ام بیرون آوردم و بازش کردم و شروع کردم به خوندن:
به:لوهـان
گیج شدی،مگه نه؟من تونستم گیجی رو توی صورتت وقتی که نامه ی اولم دستت بودو ببینم.و این نامه ی بعدیه.
خب…الان داری درمورد چی فکر میکنی لوهان؟بزار حدس بزنم.تو داری در مورد اینکه من چه کسی میتونم باشم فکر میکنی،درسته؟خب…تو مجبور نیستی بدونی من کی ام.اصلا مهم نیس.من فقط میخام کمکت کنم و تو فقط به کمک من نیاز داری.بزار یه نصیحتی بهت کنم.
نصیحت#1:همیشه لبخندتو به بقیه نشون بده و حداقل یه بار در روز لبخند بزن.یادت باشه که این برات خیلی خوبه!^__^
از:معلم خصوصی عشق
___________________
فلــــــــن فنفرنـــدزا!
تا پنجشنبــــــــــــــهImage may be NSFW.
Clik here to view.
کفــــــ!!Image may be NSFW.
Clik here to view.